آیت الله خمینی، که صنف خود را میشناخت و گاهی طعنهای به ملایان میزد،
گفته است :
“یک مثل معروفی بود که میگفتند “ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل”. شیخ ما[حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی] – رحمه الله – میفرمود که: “ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است” (صحیفه امام خمینی، جلد ۱۴، ص ۱۲).
در نمونه پایمال کردن حق سپنتا نیکنام، نماینده شورای شهر یزد، و مردمی که به او رأی دادهاند، دوری حکم فقهی از عدالت و انسانیت آشکار است.
ممکن است فقها تشخیص مصلحت داده و هراسان از اعتراضهایی که حتا در میان خودیها بالا گرفته است، از سر اضطرار از مخالفت با حضور نماینده زرتشتی در شورای شهر یزد دست بردارند. این امر هم به کلکهایی فقهیای چون “اکل میته” برمیگردد و نه تغییر رأی بر اساس فکر و توجه به نظر منتقدان.
ملایان با همین تبختری که در عکس میبینید، به قلب حق شلیک میکنند.
سادگی فقاهت و ملاشدن
آنان که روحانی، فقیه یا مرجع تقلید نامیده میشوند، آسان ملا شدهاند. تخصص اصلی آنان فقه است. فقیهان خود احکام فقهی را به دو دسته “احکام امضایی” و “احکام تأسیسی” تقسیم میکنند. احکام امضایی عرف و سبک زندگی اعراب پیش از اسلام هستند که توسط پیامبر اسلام با اصلاحات اندکی پذیرفته و امضا شدهاند. دکتر جواد علی در کتاب المفصل تاریخ العرب قبل الاسلام نشان میدهد که حدود ۹۹ درصد احکام فقهی، احکام امضاییاند.
اگر این مدعا صادق باشد، فقها باستان شناسانی هستند که سبک زندگی اعراب پیش از اسلام را میخوانند و متخصص آن میشوند. این کاری آسان است. برای این که آنان تغییر این احکام را از سوی هیچ کس پذیرفتنی به شمار نمیآورند. وقتی تغییر نبود، از رشد و تحول هم خبری نخواهد بود. این را با فلسفه و علوم تجربی مقایسه کنید که تا چه اندازه رشد کردهاند. متخصصان علوم بشری، باید هر آن خود را به روز سازند. به عنوان نمونه، به بحث عدالت بنگرید. به غیر از نظریههای مارکسیستی و باهمادگرایان، دهها نظریه برابری توسط لیبرالها و لیبرتارینها ارائه شده است. تحول این بحثها آن قدر زیاد است که فیلسوفی چون آمارتیاسن که مدافع برابری به مثابه توانمندی (capability) است، از کتاب برابری و آزادی – ۱۹۹۲- آغاز کرد، سپس در کتاب توسعه یعنی آزادی– ۱۹۹۹- آن را بسط داد و در کتاب اندیشه عدالت– ۲۰۰۹- ضروری دید که به نحو مستقل دوباره به بحث عدالت به منزله توانمندی بپردازد.
فقها اگر ملتزم به رشد و تحول بودند، احکام فقهی برساخته اعراب پیش از اسلام، به علم حقوق مدرن تبدیل میشد. اما چون این احکام را حکم خداوند و تغییرناپذیر قلمداد کرده و میکنند، کارشان بسیار ساده و آسان است. میگویند دست دزد را باید قطع کرد، دست و پای محارب را به طور معکوس باید قطع کرد، زانی (در زنای محصنه) را باید سنگسار کرد، مرتد را باید کشت، مجازات سب النبی اعدام است، حکم قتل قصاص است، شرابخور در مراحلی تازیانه خورده و در مراحلی اعدام میشود، و غیره و غیره. یادگرفتن این احکام ثابت ازلی و ابدی کار بسیار سادهای است. پس ملاشدن (فقیه) ساده است.
محال بودن “آدم” شدن فقها
اما “آدم شدن” مشکل و شاید هم برای افرادی محال باشد. معنای این مدعا این نیست که فقیهان یا هر فرد و گروه دیگری حیوان یا سنگ هستند، روشن است که همه انسانها آدم و بشر هستند. منتهی “آدم شدن” به دو معنای متفاوت به کار میرود:
اول- معنای اخلاقی و ارزشی: یعنی فردی که فضائل اخلاقی به شخصیت او تبدیل شده است.
دوم- معنای توصیفی- تبیینی: آدمی به غیر از باورها و رفتارهای اخلاقی، دارای عواطف و احساسات (بیم و امید، خشم و خوشنودی، رنج و لذت، اندوه و شادی، شرم و پشیمانی، عشق و نفرت، و…) است. احساس درد و رنج بشری و حساس بودن به آن ها، فرد را آدم میسازد. سعدی قرنها پیش، در گلستان، همین معنای از “آدم شدن” را تئوریزه کرده بود. میگفت:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
فقیهان فاقد احساس و عاطفهاند. درد و رنج و ستم را احساس نمیکنند. در قرن بیستم، فیلسوفان نامداری چون کارل پوپر و ریچارد رورتی این ایده را بسط و گسترش دادند که وظیفه سیاستمداران، روشنفکران و همه انسان ها، احساس درد و رنج بشری و اقدام جهت کاهش این دو است. گویی فرد اگر درد و رنج و ستم را احساس نکند و برای کاهش آنها اقدامی صورت ندهد، “آدم” نیست.
بنگرید که فقیهان چگونه حکم قصاص چشم و دست و پا و…صادر و اجرأ میکنند. راحت با ساطور دست کسی را قطع میکنند و پزشکان را مجبور میسازند تا چشم فردی را از حدقه درآورند و کورش سازند.
فقها قائل به تبعیض بوده و هستند. همان تبعیضهای “دوره پیشا اسلامی” را ازلی و ابدی به شمار میآورند. تبعیض میان زنان و مردان، آزاد و برده، مسلمان و نامسلمان، و فقیه و غیر فقیه. فقها “آدم” نمیشوند، تا وقتی تبعیض را حس نمیکنند و به مبارزه با آن بر نمیخیزند. سهل است، آنان همه انواع تبعیض را تحمیل و نهادینه کردهاند.
گویی اصلاً هیچ احساس و عاطفهای ندارند، وقتی که به راحتی حکم میدهند که فرد منتخب مردم به دلیل زرتشتی بودن باید حذف شود و حذفش میکنند. این یکی از اقسام نابرابری مسلمان و غیر مسلمان است. گویی مسلمان “برتر” و غیر مسلمان “فروتر” است.
فقیه “آدم” نمیشود، برای این که فاقد احساس و عاطفهای است که درک کند زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان، بهائیان و…تحت تبعیضهای سیستماتیک چه احساسی دارند. از همه اینها بدتر، وضعیت بهائیان است که فقها آنان را از دایره انسانیت بیرون کردهاند. در عین حال فقها این وضعیت انسانیت زدایی را احساس نمیکنند و موجب رنجشان نمیشود. سهل است، خشنود هم میشوند که متفاوتها را از دایره انسانیت خارج میسازند.
پس گامی پیش نهاده و ادعای ستبرتر آیت الله خمینی درباره “محال” بودن آدم شدن برخی افراد را پذیرفته و میگوئیم، فقهای معتقد به تبعیضهای فقهی و احکام کیفری خشن و ناقض حقوق بشر، محال است که آدم بشوند. مگر آن که از این فقه و از این احکام به کلی دست بشویند.
اگر عبادت- به معنای رابطه وجودی عاشق و معشوق میان آدمیان و خداوند- گوهر دینداری است، سعدی و حافظ به دلیل برخورداری از احساس و عاطفه آدمی ساز، آن را این گونه معنا میکردند. سعدی میگفت:
طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
حافظ هم میگفت :
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
دلیل قرآنی فقها
فقها به قاعده نفی سلطه استناد میکنند. قرآن میگوید که کفار نباید بر مسلمانان سلطه داشته و ولی آنها شوند: “وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا: و خداوند هرگز کافران را به مومنان سلطه نمیدهد” (نسأ، ۱۴۱).
اولاً: باید اهل کتاب را کفار به شمار آورد. فقها آیه را به اهل کتاب هم تعمیم داده و براساس آن فتوا و حکم صادر کردهاند.
ثانیاً: سلطه و غلبه امری دارای مراتب است. در دنیای غیر پیچیده صدر اسلام این امر معنای سادهای داشت، اما در دنیای پیچیده و جهانی شده کنونی، آن معنا فاقد اعتبار است.
آیت الله خامنهای بارها از مثال بازی- به خصوص بازی فوتبال- برای بیان نظراتش استفاده کرده و میکند. به دولت گوشزد میکند که باید مانند یک تیم فوتبال هماهنگ و تحت نظر سرمربی باشید و بازیکنان – وزرأ- نمیتوانند و نباید بازی همدیگر را نفی کنند و به دستورات و فرامین و برنامه سرمربی بی اعتنا باشند.
■ مثال اول: سلطه ورزشی
اینک کفار بر ورزش ایران- و دیگر کشورها- سلطه دارند. فوتبال را بنگرید:
الف- کی روش- پرتقالی- سرمربی تیم ملی فوتبال ایران است و طرحها و برنامههای خود را به تیم ملی جمهوری اسلامی تحمیل میکند. در کارش هم موفق بوده است.
ب- برانکو سرمربی- کروات- سرمربی تیم پرسپولیس است.
پ- وینفرید شیفر- آلمانی- سرمربی تیم استقلال است.
اما از این مهم تر، کلیه قوانین فوتبال توسط فیفا وضع شدهاند. جمهوری اسلامی هم تابع همین قوانین است و اگر تخلفی صورت دهد، فوتبالش از جهان و آسیا حذف خواهد شد. این یکی از موارد سلطه کفار- بر مسلمین و غیر مسلمین- در دوران مدرن است. این سلطه در همه ورزشها جاری و ساری است.
■ مثال دوم: سلطه در سریترین پروژه نظام
پروژه هستهای جمهوری اسلامی، سریترین پروژه نظام جمهوری اسلامی است. کفار در مذاکرات پنج به علاوه یک، مطالبات خود را به جمهوری اسلامی تحمیل کردند. جمهوری اسلامی با موافقت ولی فقیه، محدودیتها و تحمیلهای بسیار کفار را پذیرفت.
مهمتر از این ها، بازرسی کفار از سریترین پروژه جمهوری اسلامی است. این سلطه چگونه قابل توجیه است؟ و مهمتر از این، به گفته مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای، دولت آمریکا، دولتهای اروپایی، روسیه و چین؛ پروژه هستهای جمهوری اسلامی ایران تحت شدیدترین بازرسیهایی قرار دارد که در تاریخ نظیر ندارد. این را مقایسه کنید با اسرائیل که دارای ۲۰۰ الی ۳۰۰ بمب اتمی است و آژانس بین المللی انرژی هسته دای مطلقا هیچ گونه نظارتی بر پروژه هستهای آن کشور ندارد. در واقع اگر تفسیر فقها از آیه را بپذیریم، اسرائیل عامل به آیه بوده و اجازه نداده کفار بر او سلطه بیابند، اما جمهوری اسلامی نافی حکم قرآن بوده و کفار را بر سریترین پروژه نظام مسلط کرده است.
شمار تعهدات بین المللی جمهوری اسلامی بسیار زیاد است. وقتی با کشوری بر سر موضوعی به اختلاف میرسیم، طرفین موضوع را به دادگاههای بین المللی ارجاع میدهند. ایران از وکلای کافر استفاده کرده و مجبور است حکم قضات کافر را بپذیرد. مگر همین کفار روسی از پایگاه هوایی همدان برای حمله به داعش در سوریه استفاده نکردند.
حذف سپنتا نیکنام توسط شورای نگهبان، با حمایت قوه قضائیه از آن، نمونه خوبی است که ما را بیشتر و بهتر با صنف فقها آشنا میسازد. صنفی که در دوران مدرن، نمیخواهد “آدم” شود و همچنان در برابر فرایند نگریستن به همه انسانها چون “شهروندان برابر و آزاد” ایستادگی میکند. احساس و عاطفه ندارند و درد و رنج و ستم و تبعیض را نمیفهمند. سپنتا نیکنام معضل جمهوری اسلامی و فقها را به خوبی آشکار ساخت.